گل
ظاهر
- «آنکس که میل به مالاندوزی دارد، باید از زنبور عسل سرمشق گیرد. او بدون اینکه گل را پرپر کند به جمعآوری عسل میپردازد. تو نیز ثروت خویش را بدون نابودی منبع آن، کسب کن! آنگاه اندوخته تو بیش از پیش افزایش خواهد یافت.»
- «آنکه همیشه شاگرد میماند آموزگار خود را پاداشی به سزا نمیدهد. چرا تاج گلهای مرا از سر نیفکندید؟»
- «اسلحه را با بوسه و گلوله را با گل نمیتوان نابود کرد.»
- «انسان که از زن زاییده میشود، قلیلالایام و پر از زحمات است. مثل گل میروید و بریده میشود، و مثل سایه میگریزد و نمیماند.»
- انجیل عهد عتیق، کتاب ایوب - ۱۴، ۱-۲-۳
- «به زنان خود به احترام بنگرید، آن ها گلهای آسمانی را در بستر زمین میکارند و جامهٔ دلپذیر و زیبای عشق را میآرایند و در پردهٔ عفاف، احساسات لطیف را میپرورانند.»
- «جز با چشم دل نمیتوان خوب دید. آنچه اصل است از دیده پنهان است. ارزش گل تو به قدر عمری است که به پاش صرف کردهای!»
- «...در آغاز دلدادگی بوسه چه طبیعی زاده میشود! چه فراوان یکی پس از دیگری میجوشد! و چه دشوار است شمارش بوسههای ساعتی و گلهای کشتزاری در اردیبهشت.»
- «زنبور هرچقدر باشد، گل از آن بیشتر است؛ دلهای ماتمزده هراندازه باشند، قلبهای شاد زیادترند.»
- «شاید بیپایه نباشد اگر بگوییم که وضع خاص طبیعی شهر نیشابور، خیام را در ادراک معنایی که در سبزه و گل میدیده، یاری کرده است»
- «دستانم بوی گل میداد، به جرم چیدن گل به کویر تبعیدم کردند ، ویک نفر نگفت : شاید گلی کاشته باشد.»
- [[۱]] سینا به منش - مجموعه شعر " آهوی ناتمام "
- «شما میتوانید گلها را قطع کنید اما از آمدن بهار نمیتوانید جلوگیری کنید.»
- «شیراز شهر بزرگ فارس، شهری است باشکوه و باعظمت که والیان، آنجا منزل میکنند و آنرا وسعتی است تا آنجا که در این شهر خانهای نیست مگر آنکه صاحبخانه را بوستانی است دارای همه میوهها و گلها و سبزیها و هرچه در بوستانها میباشد.»
- «عدهای دایم غرغر میکنند که گل سرخ خار دارد، من شکر میکنم که خارها گل دارند»
- «عشق، به زیبایی سرخگلهای وحشی است؛ دوستی، مانند تیغبرگهای راج است و در برابر شکوه شکوفههای گل سرخ ناچیز. اما کدامین پایدارتر است؟»
- «گل را میتوان زیر پا لِه کرد، ولی بوی عطر آن در فضا را نمیتوان کشت.»
- «گلهای بهاری، رؤیای زمستان است.»
- «موسیقی، سرزمینی است که روح من در آن حرکت میکند، در آنجا همهچیز گلهای زیبا میدهد و هیچ علف هرزهای در آن نمیروید، اما کمتر هستند اشخاصی که بفهمند در هر قطعه از موسیقی چه شوری نهفته است.»
- «بعضی آدمها عین یک گل نایاب هستند، دیگران به جلوهشان حسد میبرند. خیال میکنند این گل نایاب تمام نیروی زمین را میگیرد.»
- «با یک گل بهار نمیشود.»
- «چوب معلم گله، هر کی نخوره خله.»
- «حقیقت و گل سرخ هردو خار دارند.» ضربالمثل اسپانیایی
- «در زمستان یک جل بهتر از یک دسته گل.»
- «دستهگل به آب دادن.»
- «رگبار آوریل، باعث فراوانی گل در ماه مه است» ضربالمثل انگلیسی
- «گل بود به سبزه نیز آراسته شد.»
- «هرکه خواهان گل سرخ است نیش خارش را نیز تحمل میکند.» ضربالمثل ترکی
- «هر گلی زدی سر خودت زدی.»
- «هیچ گلستانی تمام انواع گلها را ندارد» ضربالمثل انگلیسی
گل در شعر فارسی
[ویرایش]- «آتش چو به شعله برکشد سر// چه هیزم خشک و چه گل تر»
- «آفریننده خزان و بهار// نوش با نیش ساخت گل با خار»
- «از خون جوانان وطن لاله دمیده// از ماتم سرو قدشان سرو خمیده// در سایه گل، بلبل از این غصه خزیده// گل نیز چو من در غمشان جامه دریده»
- «باد سحری گذر به کویت دارد// زان بوی بنفشه راز مویت دارد// در پیرهن غنچه نمیگنجد گل// از شادی آنکه رنگ رویت دارد»
- «بدو گفت گوینده کای شهریار// به پالیز گل نیست بیرنج خار»
- «بیخار گل نباشد و بینیش، نوش هم// تدبیر چیست؟ وضع جهان اینچنین فتاد»
- «چنان چون بگویند اندر مثلها// که پهلوی هر گل نهادست خاری»
- «چو غنچه خون جگر میخور از درون لیکن// به چشم خلق چو گل، تازهروی و خندان باش»
- «حاسدم برمن همی پیشی کند این زو خطاست// بفسرد چون بشکفد گل پیش ماه فرودین»
- «حافظ! از باد خزان در چمن دهر مرنج// فکر معقول بفرما، گل بیخار کجاست؟»
- «خیز خواجو که گل از غنچه برون میآید// بلبلی چون تو کنون حیف بود در قفسی»
- «در خواب بدم، مرا خردمندی گفت// کزخواب کسی را گل شادی نشکفت// کاری چهکنی که با اجل باشد جفت// می خور که به زیر خاک میباید خفت»
- «در سرزمین شعر و گل و بلبل// موهبتست زیستن، آنهم// وقتی که واقعیت موجودبودن تو پس از سالهای سال پذیرفته میشود»
- «در وفا چون گل و گه وعده// همه را صدزبانی سوسن»
- «دریغ از اصفهان و از صفای او// که بوی مشک میدهد هوای او// هواش غم زداید از دل حزین// خوشا خوشا هوای غمزدای او// ز کعبه فرهی بود حجاز را// عراق راست فره از فضای او// ز مردمان شهرهای روم و چین// بهاند مردمان روستای او// گل و گیای خلد را بود بَدل// به ماه فرودین گل و گیای او// به گاه گشت گلبتان سروقد// چمان چمان به زیر سروهای او»
- «زتند باد حوادث نمیتوان دیدن// در این چمن که گلی بوده است یا سمنی// از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت// عجب که برگ گلی ماند و رنگ نسترنی»
- «علم اگر خواهی با مردم عالم بنشین// گِل چو گل گردد خوشبو، چو به گل شد همبر»
- «گل ز کجی، خار در آغوش یافت// نیشکر از راستی آن نوش یافت»
- «گلی که تربیت از دست باغبان نگرفت// اگر به چشمه خورشید سر زند خودروست»
- «گنج بیرنج ندیده است کسی// گل بیخار نچیده است کسی»
- «گوش تواند که همه عمر وی// نشنود آواز دف و چنگ و نی// دیده شکیبد زتماشای باغ// بیگل و نسرین به سر آرد دماغ// ور نبود بالش آکندهپر// خواب توان کرد خزَف زیر سر// ور نبود دلبر همخوابه پیش// دست توان کرد در آغوش خویش// این شکم بیهنر پیچ پیچ// صبر ندارد که بسازد به هیچ»
- «گویند مرا چو زاد مادر// پستان به دهان گرفتن آموخت// شبها بر گاهواره من// بیدار نشست و خفتن آموخت// لبخند نهاد بر لب من// بر غنچه گل شکفتن آموخت»
- «من نمیدانم که چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست// گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟// چشمها را باید شست// جور دیگر باید دید»
- «وصالی بیفراقی قسم کس نیست// که گل بیخار و شکر بی مگس نیست»
- «هرگلی، علت و عیبی دارد// گل بیعلت و بیعیب خداست»
- «هر بامداد که باغبان گل سوی برزن آورد// شیراز را دوباره به یاد من آورد»
- «هنگام می و فصل گل و گشت و چمن شد// در باغ بهاری تهی از زاغ و زغن شد// از ابر کرم خطهٔ ری رشک ختن شد// دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد»
- «یکدسته گل دماغ پرور// از خرمن صد گیاه بهتر»
- «یکی گل در این نغزگلزار نیست// که چیننده را زآن دوصد خار نیست»
پیوند به بیرون
[ویرایش]
این یک نوشتار ناتمام است. با گسترش آن به ویکیگفتاورد کمک کنید. |