پرش به محتوا

گل

از ویکی‌گفتاورد
«وفاداری مدار از بلبلان چشم// که هردم بر گلی دیگر سرایند» - سعدی

گل

  • «آن‌کس که میل به مال‌اندوزی دارد، باید از زنبور عسل سرمشق گیرد. او بدون اینکه گل را پرپر کند به جمع‌آوری عسل می‌پردازد. تو نیز ثروت خویش را بدون نابودی منبع آن، کسب کن! آنگاه اندوخته تو بیش از پیش افزایش خواهد یافت.»
  • «آن‌که همیشه شاگرد می‌ماند آموزگار خود را پاداشی به سزا نمی‌دهد. چرا تاج گل‌های مرا از سر نیفکندید؟»
  • «انسان که از زن زاییده می‌شود، قلیل‌الایام و پر از زحمات است. مثل گل می‌روید و بریده می‌شود، و مثل سایه می‌گریزد و نمی‌ماند.»
  • «به زنان خود به احترام بنگرید، آن ها گل‌های آسمانی را در بستر زمین می‌کارند و جامهٔ دلپذیر و زیبای عشق را می‌آرایند و در پردهٔ عفاف، احساسات لطیف را می‌پرورانند.»
  • «جز با چشم دل نمی‌توان خوب دید. آنچه اصل است از دیده پنهان است. ارزش گل تو به قدر عمری است که به پاش صرف کرده‌ای!»
  • «زنبور هرچقدر باشد، گل از آن بیشتر است؛ دل‌های ماتم‌زده هراندازه باشند، قلب‌های شاد زیادترند.»
  • «دستانم بوی گل میداد، به جرم چیدن گل به کویر تبعیدم کردند ، ویک نفر نگفت : شاید گلی کاشته باشد.»
    • [[۱]] سینا به منش - مجموعه شعر " آهوی ناتمام "


  • «شما می‌توانید گل‌ها را قطع کنید اما از آمدن بهار نمی‌توانید جلوگیری کنید.»
  • «شیراز شهر بزرگ فارس، شهری است باشکوه و باعظمت که والیان، آنجا منزل می‌کنند و آن‌را وسعتی است تا آنجا که در این شهر خانه‌ای نیست مگر آنکه صاحب‌خانه را بوستانی است دارای همه میوه‌ها و گل‌ها و سبزی‌ها و هرچه در بوستان‌ها می‌باشد.»
  • «عده‌ای دایم غرغر می‌کنند که گل سرخ خار دارد، من شکر می‌کنم که خارها گل دارند»
  • «عشق، به زیبایی سرخ‌گل‌های وحشی است؛ دوستی، مانند تیغ‌برگ‌های راج است و در برابر شکوه شکوفه‌های گل سرخ ناچیز. اما کدامین پایدارتر است؟»
  • «گل را میتوان زیر پا لِه کرد، ولی بوی عطر آن در فضا را نمی‌توان کشت.»
  • «موسیقی، سرزمینی است که روح من در آن حرکت می‌کند، در آنجا همه‌چیز گل‌های زیبا می‌دهد و هیچ علف ‌هرزه‌ای در آن نمی‌روید، اما کمتر هستند اشخاصی که بفهمند در هر قطعه از موسیقی چه شوری نهفته است.»
  • «بعضی آدم‌ها عین یک گل نایاب هستند، دیگران به جلوه‌شان حسد می‌برند. خیال می‌کنند این گل نایاب تمام نیروی زمین را می‌گیرد.»
  • «با یک گل بهار نمی‌شود.»
  • «چوب معلم گله، هر کی نخوره خله.»
  • «در زمستان یک جل بهتر از یک دسته گل.»
  • «دسته‌گل به آب دادن.»
  • «گل بود به سبزه نیز آراسته شد.»
  • «هر گلی زدی سر خودت زدی.»

گل در شعر فارسی

[ویرایش]
  • «از خون جوانان وطن لاله دمیده// از ماتم سرو قدشان سرو خمیده// در سایه گل، بلبل از این غصه خزیده// گل نیز چو من در غمشان جامه دریده»
  • «باد سحری گذر به کویت دارد// زان بوی بنفشه راز مویت دارد// در پیرهن غنچه نمی‌گنجد گل// از شادی آن‌که رنگ رویت دارد»
  • «بدو گفت گوینده کای شهریار// به پالیز گل نیست بی‌رنج خار»
  • «بی‌خار گل نباشد و بی‌نیش، نوش هم// تدبیر چیست؟ وضع جهان این‌چنین فتاد»
  • «جور دشمن چه‌کند گر نکشد طالب دوست// گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به هم‌اند»
  • «جور گل بلبل کشید و برگ گل را باد برد// بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد»
  • «حاسدم برمن همی پیشی کند این زو خطاست// بفسرد چون بشکفد گل پیش ماه فرودین»
  • «حافظ! از باد خزان در چمن دهر مرنج// فکر معقول بفرما، گل بی‌خار کجاست؟»
  • «در خواب بدم، مرا خردمندی گفت// کزخواب کسی را گل شادی نشکفت// کاری چه‌کنی که با اجل باشد جفت// می خور که به زیر خاک می‌باید خفت»
  • «در سرزمین شعر و گل و بلبل// موهبتست زیستن، آن‌هم// وقتی که واقعیت موجودبودن تو پس از سال‌های سال پذیرفته می‌شود»
  • «دریغ از اصفهان و از صفای او// که بوی مشک میدهد هوای او// هواش غم زداید از دل حزین// خوشا خوشا هوای غم‌زدای او// ز کعبه فرهی بود حجاز را// عراق راست فره از فضای او// ز مردمان شهرهای روم و چین// به‌اند مردمان روستای او// گل و گیای خلد را بود بَدل// به ماه فرودین گل و گیای او// به گاه گشت گل‌بتان سروقد// چمان چمان به زیر سروهای او»
  • «زتند باد حوادث نمی‌توان دیدن// در این چمن که گلی بوده است یا سمنی// از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت// عجب که برگ گلی ماند و رنگ نسترنی»
  • «علم اگر خواهی با مردم عالم بنشین// گِل چو گل گردد خوشبو، چو به گل شد همبر»
  • «گل ز کجی، خار در آغوش یافت// نی‌شکر از راستی آن نوش یافت»
  • «گلی که تربیت از دست باغبان نگرفت// اگر به چشمه خورشید سر زند خودروست»
  • «گنج بی‌مار و گل بی‌خار نیست// شادی بی‌غم در این بازار نیست»
  • «گوش تواند که همه عمر وی// نشنود آواز دف و چنگ و نی// دیده شکیبد زتماشای باغ// بی‌گل و نسرین به سر آرد دماغ// ور نبود بالش آکنده‌پر// خواب توان کرد خزَف زیر سر// ور نبود دلبر هم‌خوابه پیش// دست توان کرد در آغوش خویش// این شکم بی‌هنر پیچ پیچ// صبر ندارد که بسازد به هیچ»
  • «گویند مرا چو زاد مادر// پستان به دهان گرفتن آموخت// شب‌ها بر گاهواره من// بیدار نشست و خفتن آموخت// لبخند نهاد بر لب من// بر غنچه گل شکفتن آموخت»
  • «لیک از یک‌نفر چه‌کار آید// از یکی گل کجا بهار آید»
  • «من نمی‌دانم که چرا در قفس هیچ‌کسی کرکس نیست// گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟// چشم‌ها را باید شست// جور دیگر باید دید»
  • «وفاداری مدار از بلبلان چشم// که هردم بر گلی دیگر سرایند»
  • «هرکسی را نتوان گفت که صاحب‌نظر است// گل بی‌خار جهان، مردم صاحب‌‌هنرند»
  • «هنگام می و فصل گل و گشت و چمن شد// در باغ بهاری تهی از زاغ و زغن شد// از ابر کرم خطهٔ ری رشک ختن شد// دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد»
  • «یک‌دسته گل دماغ پرور// از خرمن صد گیاه بهتر»
  • «یکی گل در این نغزگلزار نیست// که چیننده را زآن دوصد خار نیست»

پیوند به بیرون

[ویرایش]
ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
گل
دارد.