پرش به محتوا

the

از ویکی‌واژه

انگلیسی

[ویرایش]

حرف تعریف

[ویرایش]

این واژه پراستفاده‌ترین لغت در زبان انگلیسی است و به تنهایی معنا ندارد.

  1. اشاره به یک شخص یا چیز که شنونده مد نظر دارد - به طوری که هم اکنون داریم درباره‌اش صحبت می‌کنیم
    I'll take the red one (قرمزه را برمی‌دارم)
    This is the restaurant I was telling you about (این همان رستورانی است که درباره‌اش به تو می‌گفتم)
    The teacher gave a quiz (معلم یک کوییز گرفت)
    She's the boss (او رئیس است)
    I am telling the truth (دارم حقیقت را می‌گویم)
    What is the matter/problem (مشکل و مسئله چیست؟)
  2. اشاره به چیزهایی که در زندگی روزمره عمومیت دارند
    We talked on the telephone for an hour (ما با تلفن یک ساعت صحبت کردیم)
    Turn on the television (تلویزیون را روشن کن)
    She opened the windows (او پنجره را باز کرد)
    You need to go to the doctor (احتیاج داری به پزشک بروی)
    go to the hospital (به بیمارستان برو)
    thinking about the future (تفکر درباره آینده)
    The nights are getting longer (شبها در حال بلند شدن هستند)
  3. اشاره به پدیده‌ها و امور جغرافیایی و عوارض طبیعی و امراض
    The sky is getting dark (آسمان دارد تیره می‌شود)
    A strong wind was blowing from the east (یک باد قوی از سمت شرق در حال وزش بود)
    The planets revolve around the sun (سیاره‌ها دور خورشید می‌چرخند)
    Our daughter has the flu (دختر ما آنفولانزا دارد)
    They talked for a while about the weather (آنها مدتی درباره آب و هوا صحبت کردند)
  4. اشاره به مدت یا بازه زمانی
    She is out of the office at the moment (او در حال حاضر خارج از اداره است)
    The time has come for us to make peace (زمان آن رسیده که صلح کنیم)
    It is the best movie of the year (این بهترین فیلم امسال است)
    We are usually not home during the day (ما معمولا در طول روز منزل نیستیم)
    during the winter (در طی زمستان)
    The style was popular during the 1980s (این سبک در دهه 1980 محبوب بود)
    living in the sixties (زندگی در دهه 60 زندگی)
  5. پیش از معرفی یک مصداق برای یک مفهوم کلی
    the President of the United States of America (رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا)
    the Mississippi River (رودخانه می‌سی‌سی‌پی)
    the Bible (انجیل)
    the Times newspaper (روزنامه تایمز)
  6. ایجاد تمایز بین مجموعه‌ای که درباره‌اش سخن می‌رود
    the correct answer (پاسخ صحیح)
    the fastest runner (تندروترین دونده)
    the last piece of pizza (آخرین تکه پیتزا)
    I never have the time to read (هرگز زمانی برای مطالعه ندارم)
    the English language (زبان انگلیسی)
    the right to vote (حق رأی دادن)
    the west coast of Africa (ساحل غربی آفریقا)
    the beginning/arrival of spring (آمدن و سر رسیدن بهار)
    the door on the left (در سمت چپ)
    the girl who answered the phone (دختری که تلفن را جواب داد)
  7. پیش از ذکر لقب برای یک اسم خاص
    Alexander the Great (اسکندر کبیر)
    Elizabeth the Second (الیزابت دوم)
  8. پیش از یک عدد ترتیبی
    This is the first time (این اولین مرتبه است)
    on the fifth of each month (روز پنجم هر ماه)
    Friday the 13th (جمعه، سیزدهم ماه)
    the Fourth of July (چهارم ماه جولای)
  9. قبل از اسامی مفرد به کار می‌رود تا به آن گونه کلی اشاره شود
    This book gives some useful tips for the beginner (این کتاب راهنمایی‌های خوبی برای افراد مبتدی ارائه داده)
    The cobra is a poisonous snake (کبرا یک مار سمی است)
    The dog is a loyal pet (سگ یک حیوان وفادار است)
  10. اعلام آلت موسیقی خاص
    She plays the guitar (او گیتار می‌نوازد)
  11. پیش از صفات کلی می‌آید تا به تمام اشیاء یا اشخاصی که صاحب آن صفت هستند ارجاع داده شود
    the rich (افراد پولدار)
    the British (افراد بریتانیایی)
    the living and the dead (افراد زنده و افراد مرده)
  12. اگر قبل از یک اسم جمع بیاید بدین معناست که منظور، تمام اعضای آن جمع است
    the Greeks and the Romans (یونانی‌ها و رومیان)
    The newspapers covered the story (روزنامه‌ها این ماجرا را پوشش دادند)
  13. پیش از اسامی فامیلی برای اشاره به یک خانواده خاص
    the Smiths (خانواده اسمیت)
  14. نمونه متعالی از یک مفهوم کلی
    This is the life (به این می‌گویند زندگی!)
    I think he's the one, and I want to marry him (او همان نیمه گم‌شده من است و می‌خواهم با او ازدواج کنم)
    He is the person [=the right person] for the job (او شخص مناسب برای این کار است)
    This seems to be the place to be (به نظر می‌رسد اینجا همان جایی است که باید بود)
  15. اشاره به یک شاخه علمی یا هنری
    the arts and sciences (هنرها و علوم)
    the publishing industry (صنعت چاپ)
    I love the opera (اپرا دوست دارم)
    He competes in the long jump (او در رشته پرش طول مسابقه می‌دهد)
    She swam up and down, practising the crawl (او به بالا و پایین شنا کرد تا شنای کرال یاد بگیرد)
  16. یاد کردن از یک عضو بدن یا لباس
    How's the [=your] arm feeling today (دستت امروز چه حسی دارد؟)
    He grabbed me by the [=my] sleeve (او آستینم را گرفت)
  17. اشاره به یک وضعیت شخصی، همچون شغل یا بیماری یا خانواده
    How is the [=your] family (خانواده چطور است؟)
    Is the job going well (آیا کار به خوبی پیش می‌رود؟)
    How's the headache (سردردت چطور است؟)
  18. صفتی که برای یاد کردن از یک فرد به کار می‌رود؛ مخصوصا هنگام خشم یا حسادت یا تعجب
    He’s stolen my parking space, the bastard (او جای پارک من را اشغال کرده، لعنتی!)
    I can’t get this carton open, the stupid thing (نمی‌توانم این کارتن را باز کنم، آشغال!)
  19. مقدار کافی برای یک کمیت
    I wanted it but I didn't have the money (آن را می‌خواستم اما پولش را نداشتم)
  20. زمان کنونی
    Why not have the dish of the day (چطور است غذای روز را میل بفرمایید)
  21. پیش از صفات عالی
    the best sport (بهترین ورزش)
    the biggest apple (بزرگترین سیب)
  22. قبل از نام اقیانوس‌ها، رودخانه‌ها، دریاها، رشته کوه‌ها
    the Nile (رود نیل)
    the Atlantic (اقیانوس آتلانتیک)
    the Adriatic (دریای آدریاتیک)
    the Alps (رشته کوه آلپ)
  23. بیان پیشامدهای مربوط به زمان حال
    news of the hour (اخبار ساعت)
    best movie of the week (بهترین فیلم هفته)
    in the future (در آینده)
  24. بیان واحد برای یک کمیت
    sold by the dozen (خروار خروار فروش رفته)
    rented by the month (ماه به ماه اجاره کرده)
    dying by the hundreds (صد تا صد تا می‌میرند)
  25. زبان یک متن
    translated from the German (ترجمه از آلمانی)
  26. طرف مورد نظر در یک گفتگو یا نمایش
    the villain (نقش منفی نمایش)
    I'm no fool; you're the fool (من احمق نیستم، طرف احمق تویی)