گرد
ظاهر
فارسی
[ویرایش]گونههای دیگر نوشتاری
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- فارسی
آوایش
[ویرایش]- /گَرد/
اسم
[ویرایش]گَرد
- منسوب به کرده، کنایه از گردوغبار، ذرات ریز خاک که به هوا بلند شود، غبار. خاک نرم که بر روی چیزی نشسته باشد، خاک.
- گشتن، گردیدن، مسافرت کردن.
- گرد پسوند برخی کلمات مانند ولگرد، بیابانگرد، صحراگرد، جهانگرد، دورهگرد.
ریشه شناسی۲
[ویرایش]گِرد
- حلقه، دایره، هر چیز مفتول و لوله مانند.
- دوروبر و اطراف چیزی. هر چیزی که به شکل دایره یا گلوله باشد.
ریشه شناسی۳
[ویرایش]گُرد
- دلیر، پهلوان، دلاور.
- گُرْدَ :در گویش گنابادی یعنی کُلّیه.
––––
برگردانها
[ویرایش]ترجمه | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین