هنر
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- گیرششده از بهاری: هَنر
آوایش
[ویرایش]- /هُنَر/
اسم
[ویرایش]هنر
- هر نوع فعالیتی غیر معطوف به سود مادی و مبتنی بر برداشتهای شخصی از محیط و طبیعت با استفاده از نیروی تخیل و قواعد زیباشناختی، مانند پرداختن به موسیقی، نقاشی، مجسمهسازی، نویسندگی، و شعر.
- فضل، کار برجسته و نمایان. زیرکی. پیشه و صنعت. تقوی، پرهیزگاری. هر یک از هنرهای زیبا.
- در گذشته به معنی فضیلت و معرفت بوده و در برابر عیب به کار میرفته است. فضیلت، مهارت، فن.
ترجمه | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
|
منابع
[ویرایش]- فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ لغت معین