strike
ظاهر
انگلیسی
[ویرایش]ریشه
[ویرایش]- از strīcan در انگلیسی باستان گرفته شدهاست.
فعل
[ویرایش]خطای لوآ در پودمان:languages در خط 258: attempt to call method 'fixDiscouragedSequences' (a nil value).
- (با مفعول) پاک کردن، زدودن، حذف کردن، خط زدن (نوشته)
- Please strike the last sentence.
- لطفا جملهٔ آخر را حذف کن.
- Please strike the last sentence.
- (با مفعول) زدن، ضربه زدن.
- Strike the door sharply with your foot and see if it comes loose.
- با پا به در ضربه بزن و ببین که رها میکند یا نه.
- Strike the door sharply with your foot and see if it comes loose.
- دست کشیدن از کار به امید دست یافتن به شرایط کاری بهتر. اعتصاب کردن
- The workers struck for a week before the new contract went through.
- کارگران پیش از ورود به قرار داد جدید یک هفته از کار دست کشیدند.
- The workers struck for a week before the new contract went through.
- به نظر رسیدن، دیده شدن، به کسی احساس یا برداشتی دادن
- (با مفعول) تولید چیزی از راه ضرب کردن یا مُهر کردن.
- We will strike a medal in your honour
- ما به افتخار شما یک مدال میزنیم.
- We will strike a medal in your honour
- (در دریانوردی) پایین کشیدن، پایین آوردن یک محمولهٔ دریایی، پرچم، تیرک و...
- (در دریانوردی) تسلیم شدن، علامت دادن به این معنی که محاصره شدهاند.
- (در تئاتر) خالی کردن صحنه، جمع کردن صحنه و کنار گذاشتن وسایل آن. (strike the set)
- برای ساعت به معنی اعلام کردن، اینکه ساعت یک زمان از روز را اعلام کند.
- The clock struck one.
- ساعت، ۱ را نشان میداد.
- The clock struck one.
- (در ورزش) گل زدن، امتیازی را به نام خود یا تیم ثبت کردن.
واژههای گرفته شده
[ویرایش]همچنین ببینید
[ویرایش]- strike a balance
- strike down
- strike gold
- strike out در بیس بال و زبان عامیانه و غیر ادبی
اسم
[ویرایش]خطای لوآ در پودمان:languages در خط 258: attempt to call method 'fixDiscouragedSequences' (a nil value).
- (در بازی بولینگ)
- انداختن تمام ده جسم روبرو در نخستین سری
- برخورد، ضربه زدن یا اعمال نیروی فیزیکی در برابر چیزی.
- (در بازار)
- در یک قرار داد پیشنهادی، قیمتی که برای خرید یا فروش بالا و پایین میشود و در نهایت قرار است در قرارداد اعمال شود.
- دست کشیدن از کار به نشانهٔ اعتراض. اعتصاب
- ته چکش که با آن ضربه میزنند.